گردش در هوای ابری
نازگل مامان دیروز و جمعه هفته قبل خیلی هوای خوبی داشتیم.هواابری بود.بابا جون پیشنهادداد ناهار اماده کنیم بریم بیرون و در دل طبیعت ناهاربخوریم.من ناهار رو اماده کردم ولی عزیزم تو خوابت برد و ما نتونستیم بریم بیرون.ساعت 12 ازخواب بیدار شدی ولی دیگه واسه بیرون رفتن دور بود.عزیزدلم ناهار رو خونه خوردیم.بعدازناهارحاضرشدیم و رفتیم گردش.
اول رفتیم مزرعه پدربزرگ خدابیامرزت/بابای بابا/ عموجونت اونجاکشاورزی میکنه
بعد بازن عمووبچه های عموجون رفتیم گلخونه اقاجون/بابای من/
یه روستای دیگه هم رفتیم بنام زایرعباسی.ولی چون خوابت برد من نتونستم پیاده شم ولی باباجون و زن عمو وبچه های عمو پیاده شدن.خیلی طبیعت قشنگی داشت